سفیر

ساخت وبلاگ
از جنگ  و دفاع مردم ایران می گویم برای انتقال تجارب و پیشگیری از جنگی دیگر  و این که جنگ آخرین راهکار جهت رسیدن به منافع ملی می باشد......
از ژئوپلیتیک می گویم چرا که یگانه راه حل غلبه بر مشکلات امروز این کشور استفاده از مزایای بیشمار آن برای ایران است......
می نویسم تا دیگران بجای ما ننویسند و سبب گمراهی تاریخ نشوند.....

سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1402 ساعت: 12:27

راوی: اسدالله مواساتی قنواتیدر بیمارستان شهید دکتر رهنمون تهران برادران "علیرضا مواساتی قنواتی"، "غلامحسین بهبهانی آبادی" و دو تن از مجروحین شیمیایی گردان فجر در يك اتاق بستری بودند ، من چند روزي برای عیادت و انجام كارهاي در خدمت اين عزيزان بوده و آنها را پرستاري مي كردم . يك روز غلامحسین گفت : قرار است پدر و نامزدش به دیدار او بیایند و با توجه به وضعيت نامرتب صورت و لباس كثيف ناشی از وجود تاولهای شيمايي روی بدنش از من خواست تا در مرتب كردن وضعیت ظاهری اش به او کمک کنم. من این کار را انجام دادم و پس از آن، از مجروحین خداحافظی کردم.داشتم از پله های بخش پایین می آمدم که بلندگوی اطلاعات بیمارستان مرا را صدا زد . سراسیمه خود را به اتاق علیرضا رساندم ، حالش به شدت وخيم شده بود ، بدون اينكه ساير مجروحين و عيادت كنندگان متوجه شوند او را به سمت قبله برگرداندم ، چشمهایش را بست و پس از گفتن شهادتين پركشيد. "غلامحسین بهبهانی آبادی" بدون اینکه از شهادت او مطلع شده باشد همان لحظه از من خواست تختش را کنار تخت علیرضا ببرم و دقایقی پس از رسیدن کنار تخت او ، غلامحسین هم به شهادت می رسد و آن دو مجروح دیگر هم دقایقی پس از آن ها شهید شدند در عرض چند دقیقه چهار مجروح شیمیایی یکی پس از دیگری كنار هم و جلوي همه افراد حاضر در اتاق به شهادت رسیدند گويي نتوانستند تنهايي هم را تحمل كنند. اتاق و بيمارستان آن روز برايم من تيره و تار شد. چرا كه چهار نفر از بهترين ياران جبهه دركنار من آسماني شدند. و من به حال خودم غبطه خوردم كه از قافله آنها عقب ماندم. (منبع: زراعت پیشه،نجف ،تپه عرفان:خاطراتی از روزهای یکدلی و یکرنگی،مشهد،شاملو،1397)#شهید_غلامحسین_بهبهانی#شهید_علیرضا_مواساتی_قنواتی#کتاب_تپه_عرفانhttp://t سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت: 14:18

جهانشاه معماریاندر سال 1360 یک روز که در پدافندي محور شوش بودیم، برادر محمد ایقان گفت: دلم هوس صبحانه تخم‌مرغ با پياز داغ كرده است. امكاناتي هم نداشتيم. اما رفت و به هر سختي كه بود صبحانه را آماده كرد. داشت به طرف سنگر مي آمد كه باد شديدي شروع به وزيدن كرد و ظرف تخم‌مرغي پر از خاك و شن شد. اعصابش بهم ريخت و مجبور شد همه را دور بريزد. چند روز بعد دوباره همه وسايل را آماده كرد و گفت : فردا باز تخم‌مرغ صبحانه مهمان من ؛ سر به سرش گذاشته و گفتیم: ما تخم‌مرغ با خاك نمي خوريم؟! همان شب از طرف فرماندهی پیام دادند به دليل ترور شهيدان باهنر و رجايي توسط منافقين و احتمال حمله دشمن يك هفته آماده‌باش كامل با شرايط جنگي است! از صبح فرداي آن روز دشمن با توپخانه هر روز چندین ساعت مواضع ما را زیر آتش مي گرفت بطوري كه حتي از نهار و شام هم خبري نبود، تا چه رسد به صبحانه! به برادر ايقان مي‌گفتيم: بابا تخم‌مرغ پیشکش! به عراقی‌ها بگو دست از سرما بردارند تا حداقل روزی یک وعده غذا بخوریم! بعد از چند روز که اوضاع منطقه آرام‌تر شد يك روز صبح محمد ما را از خواب بيدار كرد و با خوشحالی تمام يك صبحانه مفصل جلوي ما گذاشت و از این که به قولش عمل کرده بسیار رضایت داشت. آن روز لذت يكي از دلچسب‌ترين صبحانه‌هاي جنگ را با خنده و شوخي‌هاي دوستاني كه چند وقت بعد به شهادت رسيدند برايمان خاطره گرانقدری شد. سرانجام برادر محمد ايقان چند ماه بعد در بيستم ارديبهشت سال 61 در عملیات بیت المقدس در جریان آزاد‌سازی خرمشهر به شهادت رسيد و من بعد از سال‌ها وقتي صبحانه تخم‌مرغ با پياز داغ مي‌خورم گاهی ياد اين شهيد و آن صبحانه دلچسب با دوستان برايم زنده مي‌شود.ياد و نامشان هميشه ماندگار باد. (منبع: کتاب تیپ 72 ملت: خاطراتی از ر سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت: 14:18

راوی: عزیز رنجبرحمدالله مواساتی آمده بود بسيج برای اعزام به جبهه. ازطرفي از خانواده آنها چند نفردرجبهه حضور داشتند ، تلاش من برای منصرف كردنش فایده ای نداشت . از راه دیگري وارد شدم ، خواستم دست به سرش کنم ؛ به او گفتم: آقا من برای اعزام افراد به جبهه رشوه می گیرم و از آن جا که اطلاع داشتم پدرش در یک کارگاه قنادی کار می کند، گفتم: تو باید یک جعبه شیرینی برای من بیاوری تا به جبهه اعزامت کنم.با خودم گفتم: حمدالله از این حرفم ناراحت و منصرف مي شود ، رفت و فردای آن روز با یک جعبه بزرگ کیک خامه ای اعلاء به بسیج آمد و گفت: این هم شیرینی دیگه چی می خواهی؟ وکلی قربان صدقه ام رفت ، تا آخرسر موافقت کردم. حالاکه سال ها از آن قضیه می گذرد هر وقت او را مي بينم به شوخي مي گویم :حمدالله تو با رشوه به جبهه اعزام شدی!(منبع: زراعت پیشه،نجف ،تپه عرفان:خاطراتی از روزهای یکدلی و یکرنگی،مشهد،شاملو،1397)#حمدالله_مواساتی#اعزام_به_جبهه#کتاب_تپه_عرفانhttp://telegram.me/safeer59http://www.safeer.blogfa.com سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت: 14:18

کشورهای عربی و در رأس آنها سوریه و مصر به طور رسمی ۴ بار در سالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ با اسرائیل وارد جنگ شدند و جز در یک مورد که موفقیت جزئی داشتند در بقیه موارد شکست خوردند.جنگ ۱۹۴۸ (جنگ استقلال)در سال ۱۹۴۸ قیومیت بریتانیا بر فلسطین در روز ۱۴ مه پایان یافت و در همان روز کشور اسرائیل رسماً اعلام موجودیت کرد. درست فردای آن روز، ارتش‌های کشورهای عربی و گروه زیادی از چریکهای داوطلب عرب به محدوده کشور تازه تاسیس اسرائیل از چند جبهه حمله بردند و جنگ استقلال اسرائیل از ماه مه ۱۹۴۸ تا ژوئیه ۱۹۴۹ به طول انجامید که نهایتاً به شکست عرب ها منتهی شد.جنگ ۱۹۵۶ (کانال سوئز)پس از روی کار آمدن جمال عبدالناصر و اعلام ملی شدن کانال سوئز و بستن آن توسط دولت مصر در سال ۱۹۵۶ میلادی، کشور اسرائیل که مدعی بود حق عبور بی ضرر آن به آبهای آزاد خدشه دار شده، برای باز گشایی کانال سوئز اقدام نمود.مجمع عمومی سازمان ملل ضمن اینکه این تهاجم یک جانبه به مصر را محکوم کرد و خواهان آتش بس فوری شد، اگر چه انگلیس و فرانسه آن را وتو کردند اما نهایتاً کانال سوئز برای مصر ملی اعلام شد.جنگ ۱۹۶۷ (جنگ ۶ روزه)در سال ۱۹۶۷ میلادی ارتش اسرائیل در پی تحریکات کشورهای عربی، طی ۶ روز صحرای سینا، کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، ارتفاعات جولان(بلندی‌های گولان) و شهر قنیطره را به اشغال در آورد و بر تمام اورشلیم مسلط گردید. در پایان٬ اراضی تحت اداره اسرائیل به بیش از ۳ برابر افزایش پیدا کرد.با این جنگ حدود ۱ میلیون نفر دیگر از عرب ها مناطق اشغال شده توسط اسرائیل آواره شدند و کشور اسرائیل با تسلط بر بلندی‌های جولان سوریه به 35 کیلومتری دمشق نزدیک شد.قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت در پایان جنگ اسرائیل را ملزم به تخلیه این مناطق اشغال سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 64 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت: 16:55

عبدالکریم مسکنتیسال 1359 وقتي از بهبهان با ديگر دوستان به جبهه شوش اعزام شدیم بعد از رسیدن هر چند نفر از ما را در بين سنگر نیروهای ديگر شهرها به طور موقت تقسيم کردند. من و جعفرعبداللهي به سنگر اصفهانی‌ها رفتيم. پس ازچند روز فرمانده گروه ما آقا محمد شجاعي نيروها را بسيج كرد تا براي بچه‌هاي بهبهان سنگر درست كنيم. ايشان با اخلاق نيكو و شجاعت تمام در زير آتش دشمن پا به پاي ما در حفر سنگر كمك حالمان بود و دستورات لازم راصادر مي‌كرد.يك روز در حين كار آقا محمد با اصابت يك خمپاره از ناحیه سر وسینه مجروح و ما او را زیر آتش دشمن به كنار رودخانه كرخه رسانده و با قايق و سپس با آمبولانس به بیمارستان شوش منتقل كرده و من که همراهش بودم تا صبح دركنارش ماندم. برادر شجاعي گفت: فردا یک نفر بنام یعقوب مقبلی به جبهه می آید به بچه‌ها بگو در غياب من ايشان فرمانده گروه است و از دستورات ایشان پیروی کامل داشته باشند. آقای یعقوب مقبلي درسال 56 معلم رياضي ما در پايه سوم راهنمايي مدرسه شهيد گرايمي بود.موقع درس و امتحان بسيار جدي و سخت گير بود و بيرون مدرسه بسيار شوخ طبع و رفتار بسيار مهرباني داشت.روز بعد وقتی به خط برگشتم، برادر مقبلی وچهار نفر دیگر آنجا حضور داشتند توصيه هاي برادر شجاعي را به ايشان و دیگر نیروها اعلام کردم. سه روز بعد چند نفری که همراه او آمده بودند برای شناسایی به سمت دشمن رفتند ، بعد از انجام کار شناسایی در هنگام برگشت آنها با عراقي ها درگير شدند. برادر مقبلی كه متوجه درگيري شده بود سريع به همه دستور داد آن سه نفر را با خط آتش از روی خاکریز پشتيباني كنند . ما از جناح راست خاكريز با عراقي ها درگيرشديم به گونه‌ای که تفنگ شهيد فرج اله خود و سیف اله کرم زاده كه كنار من بودند بر اثر شدت تي سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت: 16:55

راوی: عزیز رنجبردر یکی از آموزش های بسیج "فرشید باقرزاده"را به پادگان آموزشی شهید بخردیان اعزام کرده بودم تا بعد از دوره آموزشی رهسپار جبهه شود، برادرِ او در عملیات فتح المبین،در فروردین 1361 شهيد شده بود. يك روز مادرش با بی قراری و مراجعه به بسیج مي خواست فرزندش را از پادگان آموزشی برگردانم و خیلی هم روی خواسته اش اصرار داشت؛ هر چه خواستم او را از کارش منصرف کنم، احساس و مهر مادری مانع راضی شدن او بود .وقتی دیدم حریف او نمی شوم جمله ای گفتم که جلوی اصرار او را گرفت. گفتم: من فرزندت را برمي گردانم ، ولی خودت باید روز قیامت جواب حضرت زهرا (س) را بدهی و اگر از تو پرسید فرق حسینِ من با پسر تو فرشید چه بود ، چه جوابی داري؟ ین را که گفتم انگار قفلی بر دهانش زده باشند دیگر نتوانست در جوابم چیزی بگوید .....بلافاصله گفت: حالا که این طور است دیگر کاری با او ندارم، بگذار فرشید هم به جبهه برود ، من نمی توانم روز قیامت جوابگوی حضرت زهرا (س) باشم.(منبع: زراعت پیشه،نجف ،تپه عرفان:خاطراتی از روزهای یکدلی و یکرنگی،مشهد،شاملو،1397)#فرهنگ_ایثار_شهادت #شهید_کورش_باقرزاده#مادران_شهدا#کتاب_تپه_عرفانhttp://telegram.me/safeer59http://www.safeer.blogfa.com سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1402 ساعت: 16:55

جهانشاه معماریان اسفند 1362 عصر روز قبل از اعزام به عملیات خیبر در سایت خیبر ، بچه‌ها بطور خود جوش دور هم جمع شدند تا بعنوان آخرین دیدار در کنار هم باشند و آرام عزاداری کنند. امير سبكبار شروع به نواختن ني كرد و يكي از دوستان هم با نوای دشتی او را با اشعار جانسوزی همراهی می‌کرد .همه آرام اشك مي ريختند از چهره هاي نوراني بعضی افراد می شد شهادت را حدس زد و به اصطلاح بچه‌های جبهه می گفتند نور بالا می زنند. اما ناله‌های برادر خوش اخلاق و مهربان ناصر ارجمندپور تمامی نداشت! با تلاش من و مجيد محسني و ديگر دوستان پس از يك ساعت بعد از مراسم توانستیم اين عزيز را كمي آرام کنیم. فردا صبح درهمان ساعات آغازین عملیات خیبر با انفجار خمپاره 120 ، ناصر ارجمندپور که در نزدیک من بود از شدت موج انفجار به هوا بلند شد و به شدت به زمین خورد و با كلمه آخی دا (آخ مادر) و با اصابت ترکش در دم به شهادت رسيد. همان لحظه یاد گریه هاي عصر او افتادم که برای شهادت بی تابی می‌کرد.گویی از شهادت خود و رسیدن به قافله دوستان شهیدش خبر داشت و از فرط شوق وصال گريه مي‌كرد. #فرهنگ_ایثار#ناصر_ارجمندپور#کتاب_تیپ_72_ملت#نجف_زراعت_پیشه#امیررضا_فخریhttps://t.me/safeer59http://safeer.blogfa.com/ سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 60 تاريخ : پنجشنبه 5 مرداد 1402 ساعت: 18:14

راوی : وحید قدریقبل از والفجر 8 توی فرودگاه آبادان مستقر بودیم و حاج صادق آهنگران رو براي مراسم نوحه خوانی آورده بودند بچه ها هم در عزاداری سنگ تمام گذاشتند.در پایان مراسم "محمد حسن صالحی" با آن اندام ضعيفش که بمب روحیه براي گردان فجر به حساب می آمد ، رفت و به "حاج صادق" گفت : حاجی خسته نباشی. نوحه ات را که خوندی! ما هم که سینه زدیم! بیا و بد نکن فردا با ما بیا خط. مطمئنم فردا در خط بیشتر به نوحه خوان نیاز داريم.حاج صادق که مونده بود چی باید جواب بده گفت: آخه من چند جای دیگه هم مراسم دارم! ولی محمد حسن به شوخی مدام پیله می کرد که باید با ما بیایی خط تا این که چند تا براداراني كه به کاسه از آش داغ تر معروف بودند جلو آمدند که مبادا خدای نکرده حاج صادق ناراحت شود يا دلش بشکند و محمد حسن صالحی را عقب كشيدند. (منبع: زراعت پیشه،نجف ،تپه عرفان:خاطراتی از روزهای یکدلی و یکرنگی،مشهد،شاملو،1397)#محمد_حسن_صالحی#گردان_سیدالشهدا#تیپ_15_امام_حسن_مجتبی#کتاب_تپه_عرفانhttp://telegram.me/safeer59http://www.safeer.blogfa.com سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 66 تاريخ : پنجشنبه 5 مرداد 1402 ساعت: 18:14

20 سال جنگ در ویتنام به طول کشید (1955-1975).....در یک طرف نیروهای ویتنام شمالی بودند که از سوی ویت کُنگ،چین، شوروی، کامبوج و کره شمالی پشتیبانی می شدندودر سوی دیگر نیز جبهه ی آزادی بخش ویتنام جنوبی با پشتیبانی گسترده ی آمریکا،جمهوری کره، استرالیا، فرانسه، فیلیپین، نیوزلند ، تایلند ، جمهوری خمر، پادشاهی لائوس، پادشاهی ایران و نیروهای نظامی آزادی بخش جهانی می جنگیدند. جنگ ویتنام با 4000000 کشته و بکارگیری چند برابر بمب و آزمایش انواع جنگ افزارها نسبت به جنگ دوم، بخشی از دستاورد های آن بود. آمریکایی ها 58000 کشته و بیش از 300000 معلول و زخمی و ویتنام شمالی ها نیز بیش از 1.2 میلیون کشته دادند؛ شمار زخمی و معلول های آنان نیز حدود 53 درصد کل مردمشان بود.✅ شعار دولتمردان آمریکا برای توجیه سربازان و مردم خویش در پروپاگاندای تبلیغاتی این بود که اگر در خاک ویتنام نجنگیم باید آماده نبرد در خاک اصلی ایالات آمریکا باشیم..........................#آسیب_شناسی_جنگ#جنگ_ویتنامhttp://telegram.me/safeer59http://www.safeer.blogfa.com سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 66 تاريخ : پنجشنبه 5 مرداد 1402 ساعت: 18:14

سوالاتی که قرار بود بعد از رفع وضعیت فوق العاده جنگ توسط مسئولین امر جواب داده شود آیا پاسخ داده شد؟؟در بسیاری از کشورهای جنگ دیده مردان جبهه هایشان بزرگ خوانده میشوند و با احترام ویژه ای به آنها نگریسته میشود... به نظر میرسد چنین فرهنگ ارزشمندی در کشور ما عمومیت ندارد... چرا؟؟؟ چرا جانبازان آسایشگاه های موجود آنطور که بایسته و شایسته است شناخته شده نیستند؟ چرا همانطور که آنها با با طبق اخلاص سلامتی خود را تقدیم امنیت کشور نمودند تکریم نمیشوند؟؟امام چرا مجبور به نوشیدن جام زهر و پذیرش قطعنامه شدند؟؟چرا به مناطق جنگزده و جنگزدگان بعد از دوران دفاع مقدس توجهی نشد؟ چرا بعد از پذیرش قطعنامه دولت با جدیت پیگیر مطالبات پرداخت خسارت قطعنامه نشد؟؟؟چرا بعد از جنگ روحیه جهادی رو در اداره کشور و دولت ها ندیدیم؟چه چیزی باعث شد بزرگان جنگ و جهاد با حفظ روحیه جبهه کمتر در مسئولیت های کلیدی دیده شوند؟چرا مصدومین شیمیایی و سایر جانبازان با بی مهری حمایت پرداخت هزینه های درمانی خود مواجه شدند؟؟ چرا هر چه فاصله از دفاع مقدس بیشتر شد توجه به خانواده شهدا و ایثارگران کمتر و صرفا تبلیغاتی شد؟؟ چرا بعد از دفاع مقدس رزمندگان نتوانستند با نسل های بعد از انقلاب و جنگ ارتباط موثری برقرار کنند؟! چرا این همه تفاوت نگرشی در بین این نسلهای پی در پی مشهود است؟؟؟ چرا صدا و سیما محدود و با روایت واحد توسط طیف خاص از جنگ می گوید؟در دفاع مقدس جوانان تمایل بیشتری به حضور در مراکز مذهبی و یا حتی بسیج داشتند ولیکن به نظر میرسد که در حال حاضر این رغبت ها کمرنگ شده است...چرا؟؟؟ چرا در زمان جنگ با وجود محرومیتها و کمبودها قلب مردم نسبت به حال نزدیکتر و روابط بیشتر بود؟؟چرا فرهنگ دفاع مقدس برای مقابله با ناهنجاری‌ها سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 22:09